دوشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۹

حال من خوب است، اما تو باور نکن

سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل ناماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .


۵ نظر:

علی ( مهاجرت نامه ) گفت...

دلتنگي هاي آدمي

را باد ترانه اي مي خواند

روياهايش را

آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد

هر دانه برفي به اشکي نريخته مي ماند

سکوت سرشار از ناگفته هاست

...

ناشناس گفت...

دلتنگي هاي آدمي

را باد ترانه اي مي خواند

روياهايش را

آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد

هر دانه برفي به اشکي نريخته مي ماند

سکوت سرشار از ناگفته هاست

...

Unknown گفت...

سکوت سرشار از ناگفته هاست ...

احسان گفت...

دلتنگي هاي آدمي

را باد ترانه اي مي خواند

روياهايش را

آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد

هر دانه برفي به اشکي نريخته مي ماند

سکوت سرشار از ناگفته هاست

...

منیژه گفت...

هر خداحافظي بهانه سلامي دوباره است، پس به امید دیداری دیگرباره شاد باش و شادمانی کن. بگذار دلتنگی ها بیایند و بگذرند و آنچه میماند رویای شاد رسیدن باشد و آغازی نو...