جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۹

تجربه یا توهم

الان حدود 6 هفته ای که در ایرانم و هفته آینده برمیگردم سیدنی. حس عالی دارم چون مادر عزیزم هم همراهم به سیدنی میبرم (هوررررا)
تحت هیچ شرایطی نمیخوام از مشاهداتم در مدت زمان کوتاهی که ایرانم بنویسم. ولی اینقدر بگم که دلم برای همه چیز تو سیدنی تنگ شده!!!! و اینبار با گامهای محکم برمیگردم تا ببینم چرخ روزگار برام چه چیزی پیش خواهد آورد.
داستان تلاش و ساختن زندگی داستان جدیدی نیست ولی مسلما شرایط محیطی و پیرامونی تاثیر بسیار چشمگیری در ساختن زندگی داره
تصمیم گرفتم تا از تمام تجربیات به ظاهر بدم، درس بگیرم و از تجربیات بدست اومده برای ساختن زندگی استفاده کنم. مطمئنم پروردگار هم کمک خواهد کرد.
یک جمله بدجوری تو ذهنم سنگینی میکنه
ای کاش میشد نوار زندگی رو زد عقب و از جایی که اشتباه شده بود ، درستش کرد. اینجوری همه چیز زیباتر میشد؟
قضاوت با خودتون

۳ نظر:

کامران سعدی گفت...

رفیق به قول معروف جلوی ضرر رو هر جا بگیری منفعته و ماهی رو هم که هر وقت از آب بگیری تازه س پس به قولی پیش بسوی آینده ای روشن و درخشان و برات از صمیم قلب آرزوی موفقیت می کنم چون میدونم که تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینهاست - فدای تو کامران

Unknown گفت...

ممنونم کامران جون
من هم از صمیم قلب برات آرزوی موفقیت و سلامت میکنم
خیلی دوست داشتم زمانی که ایران بودم حتما میدیدمت ولی خوب کم سعادت بودم و نشد. امیدوارم در فرصتهای آتی همدیگرو ببینیم
ضمنا روز های آخر با موبایلت تماس گرفتم که متاسفانه موفق به صحبت باهات نشدم به هر صورت ، امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی
قربانت - فرامرز

زینب گفت...

البته ببخشید اینومیگم من با جمله ای که گفتین مخالفم
"ای کاش میشد نوار زندگی رو زد عقب و از جایی که اشتباه شده بود ، درستش کرد. اینجوری همه چیز زیباتر میشد؟"
اخه یک نکته رو فراموش کردی اونم اینکه هیج کسی نمی تونه اینده رو پیش بینی کنه و بدونه که در اینده چه اتفاقی خواهد افتاد به نظر من زیباترین لحظه لحظه ای است که بهترین تصمیم رو در اون لحظه بگیری مهم نیست در اینده چه اتفاقی خواهد افتاد شکست تلخ نیست اگر بدانی پلیست به سوی پیروزی و زندگی بهتر یک فیلم سینمایی به اسم "آه" دیدم که خیلی مضمون زیبایی داشت خلاصه فیلم این بود که زنی از زندگی خود راضی نبود و همیشه ارزو داشت تا به گذشته برگرد و زندگی خود را از نقطه ای شروع کند که فکر می کرد تصمیم اشتباهی گرفت روزی که از سر قبر همسرش بر میگشت از ته دل اهی کشید اه نمایان شد و زن خاسته خود را گفت .گفت دلشت میخاهد جای خدمتکار خود باشد و این اتفاق افتاد. در طول فیلم زن جای انسان های مختلف قرار گرفت حتی جای خو با تصمیم های مختلف اما بالاخره به همون شرایط خود برگشت و فهمید این زندگی بهترین زندگی برای او بود.
پایان فیلم
ببخشید چشمتان را درد اوردم
ادم بره بالای منبر دیگه دلش نمیخاد بیاد پایین :دی